نقطه تا سر خط
مثل هميشه پر از استرس كه اين جمله هاي پاياني اين خونه توي اين سال رو چه جوري بنويسم. امسال اولين سال تحويليه كه اين خونه ت به خودش مي بينه نازنينم. سال 90 بعدِ تعطيلات عيد كه اومدم سرِ كار، مثل هميشه با همكارا به محفل نشستيم و از هر دري گفتيم و خنديديم. از هر دري سخني گفتيم تا اينكه يكي از همكارام كه ميخواست شيرينكارياي نوه ي خواهرشو بهم نشون بده رفت سر وبلاگش و عكسهاشو بهم نشون داد. همون لحظه از اينكه تا حالا همت نكردم برات وبلاگ درست كنم افسوس خوردم كه البته دليلشم تو اولين پستت نوشتم و براي يادآوري دوباره كپي مي كنم تو ادامه ي مطلب. چون سرم خلوت بود همون روز وبلاگت رو بدنيا آوردم كه انگار خودم رو و احساسم رو و نوشتنم رو دوباره متولد ...
نویسنده :
مامان فريبا
15:46